Open SUSE 11.1لینوکس سوزه یا لینکوس زوزه (Suse) یکی از توزیع های مشهور سیستم عامل لینوکس است این توزیع ابتدا ترجمه آلمانی لینوکس سلکویر بود ادامه توضیحات
جدیدترین نسخه مایکروسافت - DVDتولید کننده: Microsoft شرح کالا: " Windows 7 Ultimate RC1 Build 7100 ! سرعت بیشتر از XP+گرافیک ویستا=WIN 7 ادامه توضیحات
نمونه سوالات المپیاد ریاضی
مجموعه سوالات المپیاد ریاضی ایران، مراحل دوم سالهای 76 تا 86
دانلود در ادامه مطلب
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
سوالات اولین المپیاد جهانی ریاضی (1959) با پاسخ
دانلود در ادامه مطلب
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
سوالات المپیاد جهانی 2005 ریاضی با پاسخ
دانل.ود در ادامه مطلب
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
سوالات المپیادهای داخلی و خارجی (گروه شیمی همدان)
دانلود در ادامه مطلب
ادامه مطلب.../b>/strong>/font>
سه رویکرد در آموزش دین
نویسنده:محمد تقی فعالی
چکیده:
قرآن کریم سه روش و رویکرد در آموزش دین مطرح ساخته است: روش عقلی - فلسفی؛ روش عرفانی و روش هنری. شیوهی هنری، نخستین اولویت را دارد؛ شیوهی عرفانی در رتبهی دوم و شیوهی عقلی - فلسفی در رتبهی سوم قرار دارد. باید از هر سه روش استفاده کرد؛ ولی آنچه تا کنون تحقق یافته است، روش عقلی - فلسفی است.
در قرآن که معجزهی جاوید نبیاکرمصلی الله علیه وآله وسلم است، دو گونه میتوان نگریست: محتوایی و روشی. به تعبیر دیگر، قرآن دارای دو مقام است: مقام شناختاری و مقام روششناختی. در مقام نخست، در پی آشنایی با مفاهیم، تعالیم، اندیشهها و تمییز حق از باطل هستیم؛ اما در مقام دوم، شیوهها، اسلوبها و روشهایی را که قرآن در حوزههای مختلف به کار بسته است، وجههی همت خود قرار میدهیم. نوشتهی حاضر مقام دوم را برگزیده است و سعی دارد شیوههایی را که قرآن، در جهت انتقال مفاهیم دینی، به کار برده است، تشریح و واشکافی کند. به نظر میرسد در آیات قرآن، دست کم سه روش در زمینهی انتقال اندیشههای دینی به مخاطبان وجود دارد:
روش های قرآن برای انتقال اندیشههای دینی
1. روش عقلی - فلسفی:
این دسته از آیات واقعیتی عقلی و به تعبیری «فلسفی» دارند. البته این آیات در قالب اصطلاحات فلسفی رایج مطرح نشدهاند؛ اما محتوا و روش آنها ماهیتاً عقلی و فلسفی است؛ زیرا بحث از هستی با استفاده از شیوهی استدلالی و عقلی، در هر جا و با هر زبانی که باشد، به قلمرو علوم عقلی، بهویژه فلسفه، تعلق دارد.
البته نباید از این نکتهی مهم بازماند که میان «فلسفهی قرآن» و «فلسفهی قرآنی» تفاوتی بس عظیم است. اگر قوانین، اصول و اصطلاحات را از مکتبی خاص در فلسفه، نظیر «حکمت مشّاء» یا «حکمت متعالیه» گرفتیم و با این دید به آیات نگریستیم و از دل یک آیه مثلاً «صادر اول» یا «حرکت جوهری» را استظهار نمودیم، «فلسفهی قرآنی» در اختیار داریم؛ اما اگر تمام اندوختههای فلسفی خود را کناری نهادیم و با ذهنی آماده به آیات توجه کردیم و تمام سعی خود را به کار بستیم تا از «خود آیات» مبانی و شیوهها را استخراج کنیم، «فلسفهی قرآن» در اختیار ماست. آنچه تا کنون به وجود آمده است - فلسفههای موجود - عمدتاً فلسفههای قرآنی است. اما اگر کسانی فلسفهی قرآن را تحصیل نموده و با فلسفههای رایج قیاس کنند، معلوم خواهد شد که تفاوت این دو فلسفه در چیست و تا کجاست.
شیوهای که امروز در زمینهی انتقال معارف دینی رایج و متداول است، همین شیوه است. مروری گذرا بر کتابهای معارف، بینش دینی، اخلاق اسلامی و حتی کتابهای تخصصی یا نیمه تخصصی در حوزههای مختلف الاهیات، این سخن را تأیید میکند.
نکتهی اول: اگر پذیرفتیم اهداف به کارگیری شیوهی استدلال، تعقل و فلسفه جهت آموزش دین، تنسیق گزارههای دینی، تبیین آنها و پاسخگویی به شبهات است، در این صورت نباید با اعمال این روش، به دنبال افزایش تقوا و انسانسازی بود. به بیان دیگر، در این زمینه سه هدف میتوان تصور کرد: یکی اینکه فرد کافر مؤمن گردد؛ دوم، اینکه ایمان فرد مؤمن فزونی گیرد و سوم، اینکه ایمان شخص مؤمن کاهش نیافته، سست و متزلزل نگردد. آموزش دین با استفاده از شیوهی استدلالی و تعقلورزی محض، حداکثر میتواند هدف سوم را تأمین کند.
نکتهی دوم: مخاطبان روش عقلی - فلسفی خواص هستند؛ نه عامهی مردم.
نکتهی سوم: یکی از مهمترین اهداف و پروژههای متفکران دینی، پاسخ دادن به شبهات، سؤالها و اندیشههای معارض بود. از آنجا که شبهه و سؤال متناسب با هر دورهای متفاوت است، لذا بخشی از تلاش متفکر دینی باید این باشد که شبهات و سؤالها را اولاً، از منابع اصلی، ثانیاً، فعالانه و نه منفعلانه، و ثالثاً، متناسب با سطح شبهات شناسایی کند و با استفاده از منابع اصیل دینی و استدلالهای استوار عقلی پاسخ دهد.
2. روش عرفانی:
در قرآن کریم بیش از سیصد آیه میتوان یافت که جنبهی عرفانی دارد. در این آیات رابطهای بسیار نزدیک، صمیمی و مستقیم میان خدا و بنده، از یک سو، و بنده با خدا، از سوی دیگر، برقرار شده است. انسان با قرائت این آیات و تدبیر در آنها، خود را در محضر او، و او را حاضر در تمام لحظات زندگی خود میبیند. از دیگر آثار این آیات افزایش محبت است. حبّ حق ریشه در نهاد و وجود آدمی دارد. انسان در عمیقترین لایههای وجودی خود با خدا آشناست و به او عشق میورزد. علاوه بر قرآن، در سنت هم مضامین عرفانی و عاشقانهی فراوانی یافت میشود. عارفان از این اندوختهی گرانبها، نیک بهره جستهاند و سعی بر آن داشتهاند تا از این مایههای اولیه توشه برگرفته و آن را، به شکل یک جریان یا نهضت، به سطح جامعه بکشانند و اسلام عرفانی و عرفان اسلامی را تحقق عینی بخشند. آنان در این جهت کوششها کرده و مصیبتها کشیدهاند. عرفان، با تصوف وتصوف، با زهدگروی دینی - که آن را اصحاب صفّه و امیر مؤمنانعلیه السلام و امام صادقعلیه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصری (22 - 110 ه.ق) بنیان نهادند - به صحنه آمد و «مکتب زهد» در قرن دوم به دستِ اول بانوی صوفی، یعنی رابعهی عدویه (م 135 یا 185 ق)، به «مکتب محبت و عشق» بدل شد.
مضامین عرفانی به دو گونه آموزش داده میشدند و به نسل بعدی انتقال مییافتند: غیر رسمی و رسمی. در شیوهی نخست، عارفان با برنامههایی از قبیل محفل ذکر، آیین اربعین، ریاضات مشروع، جلسات وعظ و درس به ترویج شیوهی خود میپرداختند. شیوهی رسمی به دو صورت انجام میشد: آنان گاه اندیشههای ناب عرفانی، قرآنی و اسلامی را به شکل آثار و کتب عرضه میداشتند و گاه به صورت ادبیات عرفانی ارائه میکردند. مهمترین بخش ادب پارسی، یعنی ادب عرفانی، یادگار همین تلاش است.
تمام اشکال و قالبهایی که عرفا برای انتقال دین به مخاطبان خود برگزیدهاند، بسیار مؤثر و با نفوذ بود. مهمترین دلیل آن، ارتباط عرفان و محبت و انس با دل و جان آدمی است و آنچه در قلب انسان شکل گیرد، تأثیر بیشتری خواهد داشت. در این جا به چند نکته باید اشاره کرد: یکی اینکه چون امروزه نحلهها و اندیشههای بسیار متنوعِ غیر دینی و گاه ضد دینی مانندِ عرفان بودا، عرفان چینی، عرفان شینتو و عرفان سرخپوستی رواج یافته، احساس نیاز به عرضهی عرفان ناب اسلامی فزونی یافته است؛ لذا باید دست به کار شد و با احتیاط در این وادی قدم گذارد؛ چرا که ورود در این وادی هم چون راه رفتن بر لبهی تیغ است.
نکتهی دوم اینکه اگر به تاریخ عرفان در جهان اسلام مراجعه کنیم، در کنار حرفهای بلند و اندیشههای نورانی، سخنان آلوده هم کم نیست. از مرحوم علامهی طباطبایی نقل است که ایشان فرمود: «ابنعربی بلندترین اندیشهها را در جهان اسلام مطرح کرده است. مزخرفترین حرفها هم مال اوست.» لذا باید با پالایشی درونی سره را از ناسره باز شناخت و عرفان ناب را عرضه داشت.
نکتهی سوم آن است که به فرض این که نمیتوان کتابی با محتوای عرفانی به عنوان متن درس عمومی عرضه داشت؛ اما میتوان اثری با «رویکرد عرفانی» عرضه کرد. البته باید اندیشههای عرفانی را با زبانی عقلی مستحکم نمود تا از آسیبپذیری آن کاسته شود.
3. روش هنری:
قرآن به زبان هنر اهمیت زیادی داده و اصولاً یکی از مهمترین وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی است که خود نوعی از اعجاز هنری است. اعتقاد نگارنده بر این است که این رویکرد و این روش، نسبت به دو رویکرد پیش گفته، امتیازات بیشتری دارد و در اولویت است. شواهدی این امر را تأیید میکند که در اینجا به ذکر چند نمونه از آنها بسنده میکنیم. پیشتر اذعان میکنیم که زبان هنری، قالبهای مختلفی دارد و میتوان برای آن نمونههای مختلفی بیان کرد که در این جا تنها به یک نمونه، یعنی زبان قصه و رمان، اکتفا میشود.
اگر به قرآنکه مهمترین سند و منبع تفکر اسلامی است مراجعه کنیم، آیات عقلی و استدلالی زیادی خواهیم یافت؛ اما حجم آن، که نشانگر میزان اهتمام قرآن به این روش است، به نسبت، چندان زیاد نیست. قرآن شیوهای مهمتر مطرح کرده است و آن، شیوهی تمثیل و قصهگویی است. قرآن با این شیوه به ما میفهماند که مسائل اعتقادی را میتوان محسوس نمود و در قالب مقولههای هنری به مخاطبان عرضه داشت و این دقیقاً همان کاری است که امروزه بیگانهها انجام میدهند. امروزه بسیاری از متفکران بزرگ غربی به این شیوه روی آوردهاند و آثار افرادی هم چون راسل، سارتر، بکت، کوندرا، اونامونو، کوئیلو و دهها نویسندهی دیگر بهترین شاهد این مدعاست. مگر کارتون «دوقلوهای افسانهای» این اندیشه را به مخاطب القا نمیکند که اتحاد دوناهمجنس و تمرکز آنان قدرت میآورد؛ و مگر این، خلاصهی تفکر بودا نیست؟ این در حالی است که قرآن، تنها اعتماد به حق و یاد خدا را مایهی آرامش و قدرت میداند «الا بذکراللَّه تطمئن القلوب». (رعد 13:28) آیا کارتون «پینوکیو» یک دوره سیر و سلوک و عرفان مسیحیت نیست؟ و آیا کارتون «ای کیوسان» تداعیکنندهی عرفان یوگا نیست؟ البته در این جا باید به این نکتهی مهم توجه داشت که قصّههای قرآنی ویژگیهای مختص به خود را دارد؛ از این رو با رمانهای امروزی بسیار متفاوت است.
اگر بخواهیم میان سه رویکرد پیشگفته اولویت قائل شویم، شیوهی هنری نخستین اولویت را دارد و شیوهی عرفانی در رتبهی دوم و شیوهی عقلی - فلسفی در رتبهی سوم قرار میگیرد. البته این هرگز به معنای بسندگی به یکی از این روشها نیست و نباید تک روشی و انحصارگرا شد؛ بلکه باید از هر سه روش بهره برد.
اشاره
مطالعه در ابعاد روششناختی قرآن و الگوگیری برای آموزش معارف دینی کاری مهم و بایسته است. هر چند در این خصوص، به ویژه از سوی نویسندگان عرب، آثار متعددی انتشار یافته است؛ ولی این موضوع هنوز، چنان که باید، در دستور کار پژوهشگران مسلمان قرار نگرفته است. شاید یکی از دلایل کمکاری و بیمهری در این زمینه، عدم اعتقاد به این نکته است که قرآن کریم، گذشته از جنبههای محتوایی، در زمینههای روششناختی نیز دارای اصول و الگوهای ممتاز و تازهای است. از این نگاه، تلاش نویسندهی محترم در مقاله حاضر قابل تحسین و توجه است؛ در عین حال، مقاله با ابهام و کاستیهایی همراه است که در جهت رفع آن، نکاتی را میتوان پیشنهاد کرد:
1. در بین مسلمانان از همان آغاز، گذشته از روشهای قرآنی، روشهای گوناگونی در تبیین و آموزش دینی مطرح بوده است و متکلمان، فیلسوفان، محدثان، زاهدان، عارفان و غیره هر کدام راهی را در پیش گرفتهاند. بنابراین، نخست باید این پرسش را مطرح ساخت که چه نسبتی میان روشهای موجود با روشهای قرآنی وجود دارد. این مسئله، به ویژه، از آن رو حائز اهمیت است که ما معمولاً ناخودآگاه در فضای ادبیات و دریافتهای موجود، به فهم از قرآن دست میزنیم. نویسندهی محترم تا حدودی تلاش کرده است که این دو مقوله را خلط نکند و تا حد ممکن از این آفت به دور ماند؛ ولی به نظر میرسد که هنوز هم جای تأمل و دقت بیشتری وجود دارد. برای مثال، ایشان با آنکه میان «فلسفهی قرآن» و «فلسفهی قرآنی» فرق میگذارد، اما، در مورد روش عرفانی، حتی احتمال تفاوت میان روش قرآن و روش مرسومِ عارفان و متصوفان را نمیدهد و حتی صریحاً ریشهی جریانهای زهدگروانه و صوفیانهای را که در قرون اولیهی اسلام به ظهور رسید، در سیرهی اهل بیتعلیهم السلام میداند و مینویسد: «عرفان با تصوف و تصوف با زهدگروی دینی، که آن را اصحاب صفّه و امیرمؤمنانعلیه السلام و امام صادقعلیه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصری بنیان نهادند، به صحنه آمد و ""مکتب زهد`` در قرن دوم به دست اول بانوی صوفی، رابعهی عدویه، به ""مکتب محبت و عشق`` بدل شد».
بگذریم که از منظر تاریخی اشتباهات متعددی در همین عبارت وجود دارد. دست کم از نظر سیره و سخنان اهل بیتعلیهم السلام به خوبی میتوان نشان داد که حضرت علیعلیه السلام و فرزندان ایشان، به ویژه امام صادقعلیه السلام، با زهدگروی و صوفیگراییِ مصطلح، نه تنها موافقت نداشتند، بلکه گاهی صریحاً به تقابل با آن پرداختهاند. البته این نکته هرگز بدین معنا نیست که در قرآن و سنت اهل بیتعلیهم السلام، معارف و مفاهیم عرفانی در عالیترین و ممتازترین شکل آن وجود نداشته است و یا همهی آنچه در عرفان مصطلح آمده است. به کلی، از حقایق الاهی و وحیانی به دور است. اما به هر حال نباید میان عرفان مصطلح و آنچه از سوی عالمان و فقیهانِ عارف شیعه در طول تاریخ مطرح شده است، خلط کرد. روشن است که تنها در سایهی عرفان ناب قرآن و اهل بیتعلیهم السلام است که میتوان با عرفانهای ساختگی و وهمی به مقابله پرداخت.
ایشان در نکاتی که در ذیل روش عرفانی آورده است، سعی میکند این کاستی را جبران کند؛ ولی به نظر نمیرسد که به تفاوت این دو مقوله، از منظر روششناختی، التفات لازم صورت گرفته باشد.
2. با آنکه در این مقاله به درستی میان «فلسفهی قرآن» و «فلسفهی قرآنی» تفکیک شده است، ولی در نهایت مشخص نشده است که روشهای رائج تا چه اندازه از «فلسفهی قرآن» و تا چه اندازه از «فلسفهی قرآنی» به دست آمدهاند. اهمیت این بخش، از اصل بحث کمتر نیست؛ چرا که این گونه مباحث بیشتر باید با آثار کاربردی آن مورد مطالعه قرار گیرد. پیشنهاد میشود که در برنامهی پژوهشی یاد شده، از طریق روشهای تطبیقی و مقایسهای، به تحلیل محتوای آثار و اندیشههای رایج پرداخته شود و نسبت آنها با موازین و درونمایههای وحی سنجیده شود. این کار میتواند گام مهمی در بهسازی روشهای موجود و طراحی شیوههای کاملتر در آموزش دین باشد.
3. در مورد روش تعقلی - فلسفی، جای طرح این نکته وجود دارد که آیا منظور از فلسفه در اینجا معنای عام آن است یا فلسفه در معنای مصطلح و در مقابلِ روش کلامی و امثال آن مورد نظر است. تطبیق آیات یاد شده در مقاله بر فلسفهی خاص جای تأمل و تردید دارد. البته روش تعقلی به معنای عام آن از روشهای تبلیغی انبیای الاهی است. بنابراین، مهم آن است که بدانیم عقل و تعقل در قرآن دقیقاً چه معنا و مفهومی دارد و با آنچه در حوزههای بشری به نام عقلانیت خوانده میشود چه نسبتی میتواند داشته باشد.
4. مقولههای هنری هر چند در قرآن کریم و سایر متون الاهی، بسیار مورد استفاده قرار گرفته است، ولی نباید روش هنری را در مقابل روشهای عقلی و عرفانی قرار دارد. هنر خود میتواند حامل روشهای عقلی و عرفانی باشد؛ چنان که شعر میتواند هم از استدلال عقلی و القائات عرفانی استفاده کند و هم از تمثیل، کنایه و استعاره بهره گیرد. بنابراین، بهتر است در اینجا به جای «روش هنری»، از تعبیر «روش تمثیل» استفاده کنیم.
5. برخی از قرآنپژوهان بر این عقیدهاند که یکی از روشهای برجسته و نمایان در قرآن «روش آیهای» است. باید بررسی کرد که این روش دقیقاً چیست و چه ارتباطی با روشهای پیش گفته دارد. همچنین برخی از عالمان شیعه بر این عقیده بودهاند که قرآن بر «فطرت» و روشهای فطری تکیه کرده است و بر این عقیدهاند که این روش با روش عرفانی و عقلی متفاوت است. بنابر این چنان که نویسندهی محترم گفته است، جا دارد در مورد روشهای آموزش دین از نگاه قرآن، به عنوان میراث جاوید الاهی، مطالعه و تحقیق بیشتری صورت گیرد.
روان شناسی رنگ ها در قرآن و حدیث
چکیده:
جهان هستی به همه شگفتی هایش پیش روی ماست. خالق زیبا آفرین و حکیم اجزاء عالم را در اشکال و اندازه های مختلف آفرید و با رنگهای گوناگون و جذاب بیاراست تا بشر ـ برترین مخلوقش ـ با جهان و پدیده های آن ارتباطی عمیق و سرشار از احساس برقرار کند در درک و فهم اسرار آن توفیق یابد و آسانتر به اهدافش دست یابد.
آیات وحی و کلمات پیشوایان دین بر نقش رنگها و گوناگونیشان در خلقت جهان به گونه مستقیم و غیرمستقیم توجه داده اند. کشف این ارتباطات و دلالت رنگها بر مفاهیم در زندگی معنوی و مادی بشر نقش به سزایی خواهد داشت.
کلید واژه ها: طبیعت، رنگ، روان شناسی.
درآمد
در ژرفای اسرار قرآنی، می توان از رموز رنگها و هر آنچه سبز و زرد، سیاه و سرخ و کبود در دل دارند و با ما گفتگو می گویند، نام برد.
«... ولا رطب و لابس الا فی کتاب مبین» ؛(انعام:آیه59) هیچ تر وخشکی در جهان نیست، مگر آن که درکتاب مبین [گنجانده] شده است.
فصول سال حاوی رنگهای مختلف است و رنگهای مختلف گیاهان نشانه هایی است برای خردمندان:
«الم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلکه فینابیع فی الارض ثم یخرج به زرعاً مختلفاً الوانه ثم یهیج فتریه مصفراً ثم یجعله حطاماً ان فی ذلک لذکری لاولی الالباب»؛ (زمر:آیه 21) نمی بینی که خداوند آب باران را از آسمان فرو فرستاد، و نهرها را در روی زمین جاری کرد، و بعد انواع گیاهان، به رنگهای مختلف را به این وسیله رویاند، و بعد از این که سبز و خرم شد، آن را می بینی که زرد شده است. آنگاه خداوند آن را چوب و علف خشک می گرداند؛ همانا در آن صاحبان عقل متذکر شوند.
رنگارنگی ،در خوراکی ها، خوردنشان را لذت بخش تر می کند:
«...فاخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها...»(فاطر:آیه27) ... سپس به واسطه باران میوه های رنگارنگ را خارج کردیم...
با وجود این که آب باران یکی است، اگر مقتضای بیرون آمدن میوه ها همین باران بود، باید همه میوه ها به یک رنگ باشند. پس همین اختلاف رنگها دلیلی بر تدبیر الهی در این رنگ آمیزی است (تفسیرا لمیزان:ج17ص62).
علاوه بر این از ویژگی های برخی گیاهان این است که در رنگ آمیزی اشیاء کاربرد دارند و این نشان از اهمیت رنگها نزد خالق هستی است دگرگونی زبانها و رنگهای مردم نیز آیتی برای دانشمندان دانسته شده است:
«ومن آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فی ذلک لآیات للعالمین»؛(روم:آیه22)و یکی از نشانه های قدرت الهی، خلقت آسمانها و زمین و اختلاف زبانها و گویشها و اختلاف در رنگ پوست مردم است. همانا در این موارد نشانه هایی برای دانشمندان آشکاراست.
این ناهمگونی شکلهای مردم، یا اختلاف در رنگ و زبانشان طبق فرمایش امام صادق ( علیه السلام) در کتاب توحید مفصل به دلیل معاملاتی است که در میان ایشان جریان دارد و آنها باید یکدیگر را با آن ویژگی ها بشناسند. همچنین به اعتقاد امام علی (علیه السلام) رنگارنگی پرهای طاووس، سبب بروز احساسی همچون«تکبر» در وی می شود. ایشان در خطبه 164 در نهج البلاغه می فرمایند:
... کانه قلع داری عنجه نوتیه، یختال بالوانه... .
گویا آن دُم، مانند بادبان کشتی است که کشتیبان، آن را از جانبی به جانبی می گرداند، و او به رنگهایش تکبر نموده ،به خود می نازد.
اینگونه است که علم روانشناسی امروزه ثابت کرده است که هر کدام از رنگها نشانه یا درمان هستند و می توانند در ایجاد جاذبه و دافعه، توازن و تعادل بین ذرات عالم موثر باشند. حتی گاهی همین رنگها راز دل خلایق را رو می کنند، به گونه ای که علاقه هر شخص به رنگی خاص حکایت از شخصیت درونی و ذوق او دارد. پس ما را بر آن می دارند که تا از دیدن این همه نظم در خلق موجودات، فتبارک بر زبان جاری کنیم.
گفته شده است که رنگهای روشن، شادی آفرین و رنگهای تیره غم انگیز هستند. رنگ قرمز، تقویت کننده و محرک است. پزشکان قرون وسطی، نور قرمز را در معالجه آبله و سرخک و مخملک و بسیاری از بیماریهای پوستی به کارمی بستند. اشتهاآور نیز است و مناسب استفاده در وسایل آشپزخانه. روستائیان نیز به اینگونه رنگها بیشتر تمایل دارند.
رنگ سبز، آرامش دهنده و استراحت دهنده است ،و شهرنشینان معمولاً رنگهای سردی، مثل آبی و سبز را می پسندند. رنگ زرد ،بسیاری از حشرات را دور می کند و حال آنکه اکثر گلها به جهت وجود رنگهای مشتق از قرمز، جاذب زنبورند. قابل توجه است که اگر این گلها در دامنه تپه ای قرمز رنگ وجود داشته باشند ،زنبورها به یقین در یافتن مسیر خود به سمت گلها دچار مشکل و اشتباه می شوند!!
در بیمارستاهای روانی بیماران تندخو را تحت تاثیر مداوم رنگ آبی و بیماران منزوی و بی تحرک را با رنگ زرد مداوا می کنند، که این رنگ یک نوع حالت محرک ذهنی و هوشی نیز دارد ،و شدیداً موجب تقویت چشم است. خداوند این رنگ را برای تسکین و آرامش ناراحتی ها و ختسگی ها آفریده است .از این روست که پزشکان آن را برای اتاق بیماران تب دار تجویز می کنند (برگزیده از فصلنامه پژوهشی دانشور:ش21؛ رنگ و تربیت:ص64).
طبق تحقیقات جامعه شناسی در نهایت، رنگها نه تنها افراد را تحت تاثیر خود قرار می دهند، بلکه منجر به پیشرفت و یا رکود یک جامعه می شوند(رنگ وتربیت:ص19). با انتخاب ناصحیح رنگ در مکان خود و به کارگیری نادرست آن در محیطهای انسانی صدمات روحی شدیدی بر انسان وارد خواهد آمد (همان:ص26). «اصلاح املاء کودک با خط قرمز توسط معلم»، «چراغ قرمز هشدار دهنده برای رانندگان»، «سفید بودن پاکت شیر»،«رنگ آبی یا سبز روشن دیوارهای کلاس درس یا کتابخانه برای مطالعه بهتر» و«استفاده از پوشش سفید در عالم پزشکی و سبز برای بیماران» همه و همه ،مؤید این مطلب است که یک ارتباط تنگاتنگ بین نظام خلقت انسان و طبیعت وجود دارد. ولی در دنیایی ورای این طبیعت،«حقیقت» چیز دیگری است. حقیقتی که مولانا آن را اینگونه بیان می کند:
ندارد رنگ آن عالم ولیک از تابه دیده
چو نور ازجام رنگ آمیز این سرخ وکبود آمد
رنگ آبی:
آنجا که خداوند متعال فرمود:
«فالق الاصباح و جعل اللیل سکنا» (انعام:آیه96)؛ خداست شکافنده پرده صبحگاهان، و او شب را برای آسایش خلق قرار داد.
رنگ شناسان معتقدند: رنگ آبی تیره (رنگ شب)،ساختار آرامش و سکوت کامل دارد و تاثیر آرام بخشی در سیستم اعصاب بر جای می گذارد و فشار خون، نبض و تنفس را می کاهد و در عین حال بدن تجدید قوا می یابد (روانشناسی رنگها)، از این رو بعید نیست که یکی از دلایل تأکید اسلام برای تهجد و شب زنده داری نیز همین باشد. چرا که انسان در لباس شب از آرامشی بهره مند می شود که حتی اثرآن به معاش روز هم کشیده می شود. در اصل این رنگ یک رنگ مقدسی است که در بین مردم محترم شمرده می شود. گنبدها و مناره های آبی به مانند پلی بین زمین وآسمان محسوب می شوند (رنگ و تربیت:ص62).
رنگ زرد:
در سوره مبارکه بقره آیه 69 اشاره به درخواست قوم موسی شده است که:
«قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما لونها. قال: انه یقول انها بقره صفراء فاقع لونها تسر الناظرین»؛ گفتند از پروردگارت بخواه که رنگ گاو[که باید ذبح شود] را مشخص کند. خداوند فرمود: گاوی که به رنگ زرد خالص است به طوری که بینندگان را شادمانی و سرور می بخشد.
در عین حال در روانشناسی رنگها رنگ زرد نشاط آور و چشمگیر عنوان شده است و اثر آن به صورت روشنی و شادمانی و درخشانی ظاهر می شود(همان). رنگها در بسترهای مختلف معانی متفاوتی دارند، همچنان که در جای دیگری از قرآن کریم شراره های آتش به شتران زرد مو تشبیه شده اند، تا این زردی شدت و حِدّت شراره های آتش را به تصویرکشد ،و بر روان آدمی اثر گذارد.
«انها ترمی بشرر کالقصر کانه جملت صفر»؛(مرسلات:آیه32و 33) آن زبانه آتش مانند کاخی شراره می افکند گویی آن شراره (در بزرگی و رنگ) مانند شتران زرد موی است.
چنان که در دعایی از حضرت زهرا(سلام الله علیها) جهت درخواست نزول مائده آسمانی از خداوند برای خانواده اش آمده است که:
ان النبی دخل علی فاطمه(سلام الله علیها) فنظر الی صفار وجهها و تغیر حدقتا، فقال لها: یا بنیه، ما الذی اراه من صفار وجهک و تغیر حدقیتک؟ فقالت: یا ابه ان لنا ثلاثاً ما طعمنا طعاماً... .
پیامبر داخل شدند و دیدند که دخترشان روی زرد و چشمان بیمارگونه دارد. به او فرمودند: دخترم! چرا اینگونه ای؟ خانم حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند: پدر سه روز است که من و خانواده ام چیزی نخورده ایم ...(بحارالانوار:ج43ص73؛ تفسیر رازی: ج1ص463؛ تفسیر فرات:ص199).
در سنت پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیه السلام) به کفش سیاه و نعل زرد رنگ سفارش شده است، چنان که در روایتی از امام جعفر صادق(علیه السلام) وارد شده است که:
من السنه:الخف الاسود و النعل الصفراء (سنن النبی:ص132).
و از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله) نقل شده است که:
بر تو باد به نعل زرد که چشم را جلا دهد و ذکر را سخت کند (محکم و قوی می کند) و غم را بر طرف نماید (حلیه المتقین:ص12و 13).
و از امام باقر نیز نقل شده است که:
کنا نلبس المعصفر فی البیت.
ما درخانه لباس زرد رنگ می پوشیم (سنن النبی:ص134).
رنگ سبز:
در مورد رنگ سبز نیز آیات زیادی وجود دارد، آنجا که فرموده است:
«الذی جعل لکم من الشجر الاخصر ناراً فاذا انتم منه توقدون (یس:آیه80)؛ آن خدایی که برای بهره برداری شما از درخت سبز (و تر وتازه)(2) آتش قرار داده است، تا وقتی که می خواهید برافروزید.
بنابراین کشاورزی در اختیار صنعت قرار می گیرد و در نتیجه سبز به سرخ تبدیل می شود(مجله نگاه حوزه) و همچنین در مورد لباس و تکیه گاه بهشتیان، درسوره مبارکه الرحمن آیه 76 فرموده است:
«متکئین علی رفرف خضرٍ و عبقری حسان؛ در حالی که بهشتیان بر بالش ابریشمی سبز و بساط زیبا تکیه زده اند.
همینطور در آیه 31 سوره کهف می فرماید:
«... یلبسون ثیاباً خضراً من سندس و استبرق...؛ و لباسهای سبز از حریر و دیبا می پوشند.
پس بی دلیل نیست که در دائره المعارف تشیع آمده است:
سبز، شعار حیات و زندگی است و اهل بهشت ،پیوسته زنده اند (دایره المعارف تشیع:ج9ص57).
بعلاوه، این رنگ نمایانگر عزم راسخ، پایداری و مقاومت در برابر تغییرات نیز می باشد(روانشناسی رنگها). مصداق این صبر و پایداری را در درختان سبز می بینیم. در سوره مبارکه الرحمان آیه 64 به رنگ سبز درختان بهشتی اینگونه اشاره شده است:
«مدهامَّتان؛ آن دو بهشت سبز پر رنگ و پر درخت، که ابتهاج(3)درختانش، به نهایت رسیده است(تفسیرالمیزان:ج9ص222).
و در دعای حضرت امیر(علیه السلام) این معنا از رنگ سبز درختان وارد شده است که:
فانبتنا به حدائق ذات بهجه...؛ پس به وسیله باران، باغهایی شادی آور و نشاط آور ایجاد کردیم...(موسوعه ادعیه: دعای روز دوم ماه از حضرت علی(علیه السلام).
و درجایی دیگر ایشان نگاه به سبزه و چمن را دعا و تعویذی برای درمان بیماریها دانسته اند و فرموده اند:
والنظر الی الخضره، نشره(نهج البلاغه:حکمت400).
امروزه دانشمندان رنگ سبز را برای درمان بیماریهای عصبی و اختلالات روانی بکار می برند و آن را خنک کننده ،تعدیل کننده نور خورشید ،مُسَکن و هیپنوتیک توصیف کرده اند. رنگ سبز در سیستم عصبی ،برای بی خوابیها و خستگیها موثر است. فشار خون را کم می کند و مویرگها را منبسط می سازد(دایره المعارف تشیع:ج9ص58).
عده ی بسیاری از سادات در عصر حاضر به نشانه ی انتساب به خاندان پیامبر، عمامه سبز یا لباس سبز می پوشند؛ شال سبز به گردن می اندازند(همان)؛زیرا روایات در این زمینه موجود است که:
وکان یعجبه الثیاب الخضر.
پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله)، از لباس سبز خوششان می آمد(سنن النبی:ص20؛ محجه البیضاءص140).
سیاه و سفید:
«... و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف الوانها و غرابیب سود»؛(فاطر:آیه 27) ... و از کوهها نیز راههایی را خلق کرد؛ سفید و سرخ و به رنگهای مختلف و به رنگ کاملاً سیاه.
طبق این آیه، کوهها به رنگ سفید خالص نیستند؛ چنانچه در علم روانشناسی رنگها آمده است که:
رنگ سفید کامل، حتی در مدت کم، قدرت دید را (به علت خستگی اعصاب وعضلات چشم) تغییر داده و دچار حوادث حاد و مزمن می کند، که در صورت مداومت ممکن است تا مرحله ایجاد کوری پیش رود، مانند تماس طولانی با برف، یا منبع نور شدید طبیعی یا مصنوعی (آیین بهزیستی اسلام:ص75).
و در ادامه این آیه می فرماید:
«ومن الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه کذلک انما یخشی الله من عباده العلماء ان الله عزیز غفور»؛(فاطر:آیه 28) و همچنین آدمیان و جانوران و چارپایان را به رنگهای مختلف آفریدیم، و از جمله بندگان خدا، تنها دانایان از او بیم دارند و خدا نیرومند و آمرزگار است.
بدین معنا که بعضی از حیوانات و انسانها نیز مثل کوهها و میوه ها دارای رنگهای مختلف هستند، بعضی سفید، بعضی سرخ و بعضی سیاهند و مختصر در این سه رنگ هم نیستند(تفسیر المیزان:ج17ص65).
«... لتعارفوا...»؛(حجرات:آیه13) صرفاً به خاطر این که با این اختلاف رنگ و...، مردم یکدیگر را بهتر بشناسند.
درآیاتی از قرآن کریم تضاد بین رنگها به عنوان نشانه قرارگرفته است:
«...وکلوا واشربوا حتی یتبین لکم الابیض من الخیط الاسود من الفجر...»؛(بقره:آیه187).
این آیه حکایت از این دارد که خط سفید و سیاه مرزی و مشخص است که می تواند نشانه آشکاری از فجر برای بندگان باشد. حتی در آیاتی، سیاهی و سپیدی چهره انسانها در قیامت هم علامت است:
«یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فاما الذین اسودت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون و اما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمه الله هم فیها خالدون(آل عمران:آیات 106 و107)؛ روزی بیاید که گروهی روسفید و گروهی روسیاهند. اما سیه رویان را نکوهش می کنند ،که چرا بعد از ایمان آوردن بازکافر شدید. پس اکنون بچشید عذاب خدا را. اما روسفیدان در بهشت که محل رحمت خداست در آیند و در آن همیشه متنعم می باشند.
علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) در تفسیر المیزان در ذیل این آیه می فرماید:
چون مقام، مقام کفر و ناسپاسی در برابر نعمتهای الهی است و کفران نعمت هم خیانتی است که موجب انفعال و خجالت صاحبش می شود. لذا خدای متعال در ذکر عذاب آخرتی اینگونه افراد آن را که با خجالت و انفعال مناسب می باشد، یادآوری نموده است، یعنی از سیاه شدن چهره گناهکاران نام برده است ـ که در دنیا هم سیاه شدن چهره را کنایه از همین خجالت می دانند ـ .
همچنین در طرف مقابل که ثواب شاکرین را ذکر می فرماید موضوع سفید شدن چهره را تذکر می دهد که آن هم مناسب با مقام شاکران است ،همانطور که در دنیا نیز سفیدی چهره را کنایه از خشنودی و راضی بودن می دانند (تفسیرالمیزان:ج3ص610).
به همین دلیل در دعایی که از امیرالمؤمنین ( علیه السلام)هنگام وضو گرفتن وارد شده است ،می خوانیم:
اللهم بیض وجهی یوم تسود فیه الوجوه و لا تسود وجهی یوم تبیض فیه الوجوه.
که نشانه از همان بهجت و سرور و خوف و خجلت است.سفید، روشن ترین رنگها و نمادی از شادی و نشانه ای از صلح و صفا و تسلیم، و کنایه از پاکی و بی آلایشی و فضیلت و بزرگواری است، و سیاه، تیره ترین رنگها در مقابل سفید، و نشانه هیبت و وقار، و شعار حزن وعزا می باشد(دائره المعارف تشیع:ج9ص193 و451). همچنان که در دعای 49 صحیفه سجادیه آمده است:
اللهم فانی اتقرب الیک بالمحمدیه الرفیعه و العلویه البیضاء و اتوجه الیک بهما ان تعیذنی من شر کذا و کذا... .
همانا به واسطه مقام رفیع پیامبرت و مقام سفید و نورانی علی(علیه السلام) به سوی تو نزدیکی می جویم و به واسطه آن دو بزرگوار به تو توجه می کنم؛ اینکه مرا پناه دهی از شربدیهاو... .
تعبیر به ولایت یا درجه والای حضرت امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) کنایه از فضیلت و بزرگواری اوست. روزهای 15و 14و 13 در هر ماه را ایام الابیض نامند؛ چون ماه در این شبها از اول تا آخر شب، طالع است (دایره المعارف تشیع:ج9ص194؛ سفینه البحار:ج1ص116).
در مورد رنگ سفید در سوره مبارکه صافات، آیات 45و 46 آمده است:
«یطاف علیهم بکاس من معین بیضا لذه للشاربین؛ به معنای جام شرابی ذلال و صاف که برای نوشندگان لذت بخش است، و آن را بر بهشتیان دور می چرخانند.
یا در مورد معجزات حضرت موسی، در سوره مبارکه شعراء آیه 33 ذکر شده است:
«و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین»؛ همه دیدند که دستش سفید و تابان از گریبان بیرون آمد.
این ویژگی برای رنگ سفید به این دلیل مطرح می گردد که اشیاء سفید در محیط به خصوص در تاریکی، حکم منبع نوری را دارند که اطراف خود را روشن می کنند(آیین بهزیستی اسلام:ج2ص88).
در جایی دیگر بر خلاف معانی سابق آمده است که یعقوب از کثرت اندوه و حزن از دیگران روی بگردانید و گفت:
«وتولی عنهم و قال یا اسفی علی یوسف و ابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم»؛(یوسف:آیه84) وا اسفا، بر فراق یوسف عزیزم! و از گریه و غم، چشمانش سفید گشت.
همانطورکه پیش از این ذکر گردید، این رنگ، سمبل خلوص، عفت، پارسایی، عصمت، بی گناهی و حقیقت و مهمتر از همه صلح و پایان جنگ می باشد (رنگ و تربیت:ص87).
"استحباب پوشیدن لباس سفید در نماز" و همچنین "پوشیدن لباس سفید احرام در مراسم حج"،شاید به همین دلیل باشد و از طرف دیگر امروزه ثابت شده است که رنگ سفید کفن، از شدت نفرت و کراهت وحساسیت روحی زندگان نسبت به اجساد مرده و بی جان، می کاهد، و اثرات مطلوبی در روح میت دارد (آیین بهزیستی اسلام2: ص155 و156؛ سفینه البحار:ج1ص116)، به طوری که در روایتی از حضرت رسول( صلی الله علیه و آله) به انتخاب کفن سفید برای مردگانمان و لباس سفید برای خودمان سفارش شده ایم، و خود ایشان نیز بیشتر لباس سفید می پوشیدند؛ «وکان اکثر ثیابه بیاض و یقول البسوها احیاکم و کفنوا موتاکم»؛(به شماره 198رجوع شود).
و اما از جمله آیاتی که به رنگ سیاه پرداخته است، سوره نحل آیه58 است، که خداوند می فرماید:
«واذا بشر احدهم بالانثی ظلّ وجهه مسوداً و هو کظیم؛ هنگامی که به یکی ازآنها خبر دختر زادن همسرش را می دهند از خشم چهره اش سیاه می شود.
و در مورد افرادی که مرتباً مرتکب گناه می شوند در سوره یونس آیه 27 می خوانیم:
«...کانما اغشیت وجوههم قطعاً من اللیل مظلماً...»؛ گویی صورت آنها را پاره های تاریک شب پوشانیده است... .
و همچنین از آنجایی که وضع گیاهان خشک و مرده بازگو کننده فنای دنیاست، با رنگ سبز سیر متمایل به سیاهی مطرح می شود.
«فجعله غثاءً احوی»؛(اعلی:آیه 5) سپس خداوند آن را خشک و سیاه قرار داد (تفسیر نمونه:ج26ص387).
در این رابطه امام علی (علیه السلام) می فرماید:
ما من عبد الا و فی قلبه نکته بیضاء فاذا ذنباً خرج فی النکته سوداء، فان تاب ذهب ذلک السواد و ان تمادی فی الذنوب زاد ذلک السواد حتی یغطی البیاض فان غطی البیاض لم یرجع صاحبه الی خیر ابداً.
هر بنده ای، در دلش نقطه سفیدی است که چون گناهی کند، خال سیاهی درآن پیدا شود. سپس اگر توبه کند، آن سیاهی برود و اگر به گناه ادامه دهد، به آن سیاهی اضافه شود، و تا جایی که روی سفیدی را بپوشاند، و وقتی سفیدی پوشیده شد، دیگر هرگز صاحب آن دل ،به سمت خیر نمی رود(اصول کافی:ج3ص375).
البته رنگ سیاه ،دارای اثرات مثبتی نیز می باشد، که حتی ضروری و لازم به نظر می رسد. از آنجا که این رنگ تحریکات روحی را تخفیف می دهد و رنگی صامت و غیر محرک است، لذا نه تنها وسیله توجه دیگران نمی شود ،بلکه کمک به انصراف و عدم توجه نیز می کند(آیین بهزیستی اسلام:ج2ص146). استفاده از حجاب در بانوان در واقع از این اصل تبعیت می کند که باعث عدم توجه جنس مخالف می گردد(رنگ و تربیت:ص79).
همچنین انتخاب فطری سیاه پوشی در مقام عزا، در حقیقت سمبل فقدان شوق و ذوق بوده و شخص با اختیار کسوت سیاه ،در حقیقت عملاً می خواهد به دیگران اعلام کند که آمادگی برقراری روابط گرم اجتماعی و یا دوستی تحت این شرایط را ندارد(آیین بهزیستی اسلام:ج2ص141؛ سفینه البحار:ج1ص670).
اقدام همگانی جهت سیاه پوشی، در سوگ ائمه اطهار واولیای الهی از طرف مسلمانان، می تواند در زنده نگه داشتن خاطره فجایع دشمنان اسلام و ظلم و ستم جباران و ستمگران، و رسوا ساختن آنها از یک طرف ،و احیاء یاد بود فداکاری ها و از خودگذشتگی های بزرگان از طرف دیگر، منشا اثر واقع شود. البته این سیاه پوشی به قصد و نیت تعظیم شعائر الهی است که اثر و ارزش حقیقی پیدا می کند.
پس رنگ سیاه به خاطر فقدان بازتاب نور همیشه و در همه جا آثار شوم و نامطلوب در زمینه روحی انسان برجا نمی گذارد؛ بلکه در مواردی (مثلاًً در عالم هنر)، همانقدر ارزش و اثر پیدا می کند، که سکوت در لا به لای اصوات و الحان موسیقی (آیین بهزیستی اسلام: ج2ص149)!!
در مورد مذمت رنگ سیاه روایات معتبری وارد شده است، از آن جمله فرمایش امام صادق ( علیه السلام)است:
کان رسول الله( صلی الله علیه و آله) یکره السوداء الا فی ثلاثه: العمامه و الخفّ والکساء.
رسول خدا در پوشیدن چیزی به رنگ سیاه اکراه داشت، مگر سه چیز: عمامه، کفش، عبا (سسن النبی:ص130 ـ 131).
و در مورد مدح رنگ سیاه ،وارد شده است که:
قال رسول الله( صلی الله علیه و آله): احب خضابکم الی الله الحالک(4)
خداوند رنگ سیاه را برای خضاب بیشتر دوست می دارد (بحارالانوار:ج76ص98؛ثواب العمال:ص20).
و یا در ورایتی به نقل از امام صادق ( علیه السلام)آمده است:
ان رجلا دخل علی رسول الله ... و قد خضب بالسواد فضحک الیه فقال هذا احسن من ذاک و ذاک.
مردی در حالی که ریشهایش را به رنگ زرد، و برای بار دوم به رنگ قرمز حنا ،و برای بار سوم به رنگ سیاه خضاب کرده بود، نزد رسول خدا آمد، و ایشان کار او را پسندیدند، و بار سوم به او خندیدند و گفتند: این رنگ برای خضاب از دو رنگ قبل بهتر است(بحارالانوار:ج76ص99) (5)
رنگ قرمز:
در میان کلماتی که در سوره مبارکه فاطر آیه 27 آمده است، کلمه حمر به معنای رنگ قرمز دیده می شود:
«و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف الوانها و غرابیب سواد»؛ و از کوهها نیز راههایی به رنگ سفید و سرخ و رنگهای مختلف و همچنین کاملاً سیاه خلق کرد.
زیرا در ترکیبات شیمیایی عناصرتشکیل دهنده کوهها و سنگها رنگهای مختلف مانند سیاه، سفید، خاکستری، آبی، بنفش و حتی قرمز وجود دارد.
آزمایشاتی که بر روی افراد متفاوت انجام داده اند و آنها را وادار به تفکر به رنگ قرمز سیر کرده اند، نشان داده است این رنگ، سیستم عصبی را تحریک می کند؛ یعنی فشار خون را بالا می برد و تنفس و ضربان قلب را سریع تر میکند. لذا رنگ قرمز از لحاظ تاثیری که بر سیستم اعصاب دارد یک عامل محرک به شمار می آید و معنای فیزیولوژیک آن، داشتن آرزوهای بسیار، شور و شوق زندگی و تهور و قدرت اراده است(روانشناسی رنگها:ص21).
کاربردی که از رنگ قرمز در روایات شده است، کما بیش با این معنا سازگار است، مانند: "الموت الحمر" به معنای "مرگ سرخ" که همان کشتار و خونریزی و مرگ سخت و خونین است ( نهج البلاغه : خطبه 101) یا "یوما احمر " به معنای " روز سرخ "، که همان روز قتل و غارت و انواع سختی ها است(نهج البلاغه: خطبه71)، و" یا احمر الباس"، که کنایه از سخت شدن کارزار جنگ است(نهج البلاغه:نامه9). در فرهنگ ملت و عرف ما نیز رنگ سرخ نشانه شهادت و خون دادن در راه حق است. البته قرمز در روایات به معانی دیگر هم به کار فته است .مانند:"حمرالنعم"به معنای گشتران سرخ مو" که منظور، بهترین چارپا و زیور دنیاست و یا "کبریت احمر "به معنای کبریت روشن و سرخ، که منظور اکسیر کمیابی است که کیمیاگران در پی آن هستند.
در هر صورت آنچه از سنت رسول خدا در این زمینه به ما رسیده کراهت ایشان در استفاده از رنگ قرمز برای لباس بوده است، مگر در اعیاد و در روز جمعه و برای جشن و شادمانی که علت آن را می توان در تاثیر این رنگ بر روان آدمی جستجو کرد.(سنن النبی:ص133 ـ 135 ـ 137) و استفاده ایشان در زمینه هایی خاص از این رنگ به همان معنا بر می گردد. مانند اینکه در کافی از امام صادق ( علیه السلام) نقل شده است:
کان فی منزل رسول الله(صلی الله علیه و آله) زوج حمام احمر.
در خانه رسول خدا یک جفت کبوتر قرمز رنگ بود، و ایشان از آنها نگهداری می کردند(سنن النبی:ص138 ـ 143).
زیرا در روایت دیگری از امام صادق ( علیه السلام) در کتاب مکارم الاخلاق آمده است که:
لیس من بیت نبی الا و فیه حمام، لان سفهاء الجن یعبثون فی البیت، فاذا کان فیه حمام عبثوا بالحمام و ترکوا الناس.
درخانه همه انبیا، کبوتر نگهداری می شده است ؛زیرا سفیهان جن، همواره با کودکان خانه بازی می کنند و آنان را به خود سرگرم می کنند، و اگر کبوتر درآن خانه باشد، جنیان با کبوتران مشغول می شوند و دیگران را رها می کنند (سنن النبی:ص138 ـ 142).
حال این سؤال پیش می آید که چرا کبوتران قرمز؟ شاید بشود اینگونه گفت که اگر کبوتران قرمز رنگ باشند، به دلیل جاذبیت و محرک بودن این رنگ موثر واقع شوند و جلب توجه بیشتری کنند.
رنگ کبود:
رنگ ازرق یا کبود، یکی دیگر از رنگهایی است که در قرآن کریم از آن یاد شده است. این رنگ منفورترین رنگها در نزد عرب محسوب می شود. مخصوصاً اگر رنگ چشم کبود باشد ؛زیرا اعراب به دشمن خود می گویند:"ازرق العین" یعنی "چشم کبود". در تفسیر المیزان علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) در ذیل آیه 102 سوره طه آمده است که:
«یوم ینفخ فی الصور و نحشر المجرمین یومئذ زرقا"؛ روزی که در صور دمیده می شود و گناهکاران را در آن روز با چشم کبود محشور می کنیم.
مراد به ازرق، محشور شدن مجرمین و گناهکاران به صورت کور در قیامت است ؛زیرا وقتی چشم بیناییش را از دست می دهد کبود می شود(تفسیرالمیزان:ج14).
پس کبودی چشم علامتی برای گناهکاران است .التبه ممکن است از شدت تشنگی نیز چشم و یا بدن کبود شود، هم چنان که در کتاب العرب این نکته ذکر شده است.
در بیانات ارزنده ای امام صادق ( علیه السلام) به مفضل، به معنای مثبتی از این رنگ اشاره شده است، و ایشان اینگونه فرموده اند:
فکر فی لون السماء و ما فیه الصواب التدبیر،فان هذا اللون اشد الالوان موافقه للبصر و تقویه حتی ان من صفات الاطباء لمن اصابه شیاً اضر ببصره ادمان النرّ الی الخضره و ما قرب منها الی السواد و قد وصف الحذاق منهم لمن کل بصره الاطلاع فی اجانه خضراء مملوه ماءاً فانظر کیف جعل الله جل و تعالی ادیم السماء بهذا اللون الاخضر الی لیمسک الابصار المنقلبه علیه فلا ینکا فیها بطول مباشرتها له...
در رنگ آسمان خوب فکر کن؛ که موافق ترین رنگهاست برای تقویت دیده و نور چشم، تا آنجا که اطبا می گویند: اگر کسی ضعف بینایی داشته باشد باید مرتب و پیوسته در تغار کبود رنگی نگاه کند که پر از آب است. پس فکر کن که چرا خداوند رنگ آسمان را به رنگ سبز مایل به سیاه(کبود) قرار داده است، که مکرر نگاه کردن به آن بر چشمها ضرر نرساند (بحارالانوار:ج3ص111؛آیین بهزیستی اسلام:ج2ص83).
حاصل کلام:
از تأمل در آیات و روایات به وضوح به دست می آید که:
رنگها حسن و قبح ذاتی ندارند و هر رنگ دارای جنبه های روانی مثبت و گاه منفی در بسترهای متفاوت می باشد. قرآن انطباق وحی با واقعیت است و فطرت انسانی، با کلام خداوند متعال ،همواره یکسو و هم جهت است. بهترین رنگها از جانب خداوند متعال در قرآن کریم (سوره مبارکه ی بقره: آیه138) اینگونه معرفی شده است:
«صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون»؛ بهترین رنگها رنگ خدایی است و ما برای او بنده ایم.
امام صادق ( علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
الصبغه هی الاسلام؛ آن رنگ آمیزی اسلام است(اصول کافی:ج3ص23).
و بندگی ما تنها رنگ خدایی معنا دارد و بس.
ـ سخن آخر
اگر چه بحث در زمینه آفرینش شگفت رنگها، صاحبان فکر را به سوی صانع متعال می کشاند، و دنیا طلبان را نیزمدهوش خود می سازد و ارتباط آنان را با عالم بالا قطع می کند، لیکن به یاد داشته باشیم که از تعلق رنگها خارج شدن و به رنگی های معنوی دل سپردن خود بهترین نوع رنگ گرفتن است. که البته این نیز، مقوله ای دیگر است و از خداوند توفیق درک این مقام را می طلبم.
پی نوشت ها :
1ـ دانش آموخته حوزه علمیه خواهران قم
2ـ در بین مفسرین معروف است که مراد دو درخت مَرخ و عُفار است ،که وقتی به هم ساییده شوند مشتعل می گردند. در حالیکه این دو شاخه تر و تازه هستند (ترجمه تفسیرالمیزان:ج17ص177).
3ـ شادی آور بودن
4ـ الشدید السواد
5ـ وشاید به این دلیل باشد که استفاده از رنگ سیاه برای خضاب انسان را جوانتر و زیباتر می کند.
$کتاب نامه
1. آئین بهزیستی اسلام، دکتر احمد صبور اردوبادی، چاپ سوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368.
2.کافی، مرحوم کلینی، ترجمه حاج سید جواد مصطفوی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بیت.
3. بحارالانوار، علامه مجلسی، 110جلد، موسسه الوفاء بیروت ـ لبنان، 1404ه ق.
4. تفسیر المیزان استاد علامه طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، ناشر: بنیاد علمی فکری طباطبایی،ج17 از دوره 20 جلدی، 1363ش.
5. تفسیر رازی، ابوالفتوح رازی به کوشش و تصحیح محمد جعفر یاحقی و محمد مهدی ناصح، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1376ش.
6. تفسیرفرات، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی، تصحیح محمد کاظم، انتشارات: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران:1410ه .
7. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، چاپ 25، دارالکتب الاسلامیه،1381.
8. حلیه المتقین، محمد باقر مجلسی، ناشر: موعود اسلام.
9. دائره المعارف تشیع، حاج سید جوادی و خرمشاهی و خانی، چاپ اول، نشر محبی، 1381.
10. رنگ و تربیت، مهدی علی اکبر زاده، چاپ دوم، انتشارات میشا، چاپ سعید نو.
11. روانشناسی رنگها، لوشر، ترجمه ویدا ابی زاده، چاپ چهاردهم، ناشر: درسا، محل نشر:خوشه، 1378.
12. سفینه البحار، شیخ عباس قمی، تقدیم و اشراف: علی اکبر الهی خراسانی، ناشر: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1416ه .
13. سنن النبی، علامه محمد حسین طباطبایی، ترجمه حامد رحمت کاشانی، نشر پیام عدالت.
14. نهج البلاغه، سید رضی.
منبع: دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره
آموزش فیزیک : نقش مدیران دانش آموخته فیزیک در توسعه تعلیم و تربیت
سال 2005 میلادی به عنوان سال جهانی فیزیک انتخاب و اعلام شده است. در خصوص هدف ها و برنامه های محلی، منطقه ای و جهانی آن بحث های مفصلی در جریان است. یکی از این بخش ها اثر علم فیزیک و فیزیکدانان در انواع فناوری ها، هنرها، فلسفه، جهان بینی و رفتار انسان است. حال این پرسش مطرح است که آیا علم فیزیک یا فیزیکدانان در مدیریت هم، اثر چشم گیری داشته یا دارند؟ آیا مدیرانی که زمینه تحصیلات آن ها فیزیک بوده است، در انجام وظایف مدیریت که برنامه ریزی، سازماندهی، آموزش، انگیزش، هدایت، نظارت، هماهنگی و نوآوری در محدوده مسئولیت خود بوده، موفق یا ممتاز از دیگران بوده اند؟
برای پاسخ به این پرسش بود که به جست وجو پرداختم و تعدادی از فارغ التحصیلان فیزیک را که مسئولیتی در اداره امور کشور داشتند، از نظر گذراندم تا آن که آقای سید رحیم مدنیان رئیس سازمان آموزش و پرورش اصفهان جلب توجهم شد و به بررسی کارهای او پرداختم و او را با استانداردهای رایج مقایسه نمودم و کارهایش را با گفتاری که در جلسه ای از ایشان شنیده بودم، مقابله کردم.
آن چه شنیدم و دیدم
در مهرماه سال 1380 به همراهی استادان بزرگوار فیزیک آقایان دکتر کمال جناب و دکتر ابوالقاسم قلم سیاه برای شرکت در جلسه نکوداشت جمعی از معلمان فیزیک اصفهان به آن شهر رفتیم. در این مراسم از سی و چند نفر دبیران بازنشسته فیزیک که سال های خدمت آن ها به 30 سال رسیده یا متجاوز از آن بود، تجلیل می شد. هنگامی که نخستین سخنران خبر از بازنشسته شدن بیش از 30 نفر از معلمان کار آزموده اصفهان را بر زبان راند، یک باره از ذهنم گذشت که بعد از این، کجا از این تجربه های معلمی استفاده می شود؟
پس از آن که نوبت سخن به من رسید، آن چه از ذهنم گذشته بود، در آغاز سخن چنین بیان کردم: با هزار سال تجربه معلمی چه می کنید؟ آیا به سادگی میلیون ها ساعت تجربه دقیق معلمی را به فراموشخانه تاریخ می سپرید؟ مگر در این کشور، ما چه قدر از این سرمایه های گرانبهای انسان پرور داریم؟ آیا فکری برای بهره گیری از خرد و تدبیر این معلمان شده است یا آن که در جلسه امروز پایان فعالیت ذهنی و علمی آن ها را جشن می گیریم؟...
سخنران بعدی آقای سید رحیم مدنیان رئیس سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان بود که ضمن سپاس و تشکر و خیرمقدم گفت: «با جمعیت جوان و جویای کار که داریم، بحث بازنشستگی، بحث ناگزیری برای فرصت اشتغال جوانان است. تلاش ما در استان این بوده است که در حد مقدورات، این بستر و شرایط را ایجاد کنیم تا عزیزان بازنشسته علاوه بر ساعات مختصری که احیاناً تدریس می کنند، در کارهای جنبی از قبیل شرکت در انجمن های علمی، نوشتن، تحقیق کردن، چاپ کتاب ها و نشریات، اندوخته های گرانبهای خود را ارایه نمایند. انجمن های علمی معلمان فرصت مغتنمی است برای بحث و تبادل نظر بین معلمان و تولید فکر و اندیشه جدید و راه و شیوه های نوینی است که می تواند برای آموزش و تعلیم و تربیت مفید باشد.»
ایشان در ادامه سخنان خود، از مجله هایی که در سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان چاپ می شود، مرکز انتشاراتی که دایر خواهند کرد تا کارهای علمی، آموزشی و پژوهشی معلمان را چاپ و منتشر کند، از مراکز تحقیقات معلمان که تا پایان سال 80 به 20 مرکز می رسد، از تشکیل موزه علوم و فنون سخن گفتند و از حاضرین خواستند کمک کنند تا اصلاحات مورد نیاز در آموزش و پرورش انجام شود و جامعه به انتظاراتی که از آموزش و پرورش دارد دسترسی پیدا کند.
سخنان آن روز آقای مدنیان برایم امیدوار کننده بود اما پیش خود گفتم: دو صد گفته چو نیم کردار نیست. تا آن که چند ماه بعد، از سوی منطقه آموزش و پرورش لنجان- مرکز زرین شهر، دعوتی داشتم تا با دبیران دوره راهنمایی بحث و گفت وگو داشته باشم. این جلسه در مرکز تحقیقات معلمان این منطقه تشکیل شد و نخستین جلسه معلمان در آن مرکز بود و مشخص شد که تأسیس مراکز تحقیقات معلمان در مناطق 20 گانه اصفهان عملی شده است.
در انجمن علمی جوان
یکی از لذت بخش ترین لحظه های عمرم زمانی بود که در انجمن علمی جوان- در مرکز آموزشی تحقیقاتی صائب در حضور بیش از 500 نفر از دانش آموزان پسر و دختر علاقه مند به فعالیت های علمی، در موضوع پژوهش صحبت کردم. در این مدرسه، پنجاه سال پیش از آن زمان، محصل و سی سال پیش از آن، معلم بودم. مشابه این مرکز آموزشی برای دانش آموزان را، در شهرضا با عنوان «مرکز پژوهشی استاد غلامرضا طاهر» دیدم که آن جا نیز آزمایشگاه های فیزیک و شیمی و الکترونیک و... سخت مشغول کار بودند و مشخص شد که در دیگر مناطق استان هم، چنین مراکز پژوهشی دانش آموز به دست افراد علاقه مندی چون قدسیه و امامی اداره می شوند.
در اردیبهشت 1382 در جشن بزرگداشت مقام معلم که در مرکز تربیت معلم شهید باهنر اصفهان تشکیل شده بود «از خدمات 68194 نفر معلم و کارمند که امور آموزشی و اداری 1022130 نفر دانش آموز را در 40 ناحیه/ شهرستان/ منطقه و 7848 آموزشگاه در 39627 کلاس درس در سراسر استان برعهده داشتند تقدیر شد.» گرچه امکان آن نبود که هریک از آنها حضور یابند و جداگانه از دست های دکتر علیمحمد کاردان- شخصیت فرهنگی که حضور داشت- تقدیرنامه دریافت کنند. اما این قدرشناسی از مقام معلم موجی در استان ایجاد کرده بود که اثر انگیزشی آن را در فردای همان روز در شهر باغبادران، در جلسه ای که آقای فولادی به منظور تکریم مقام معلم تشکیل داده بود، احساس کردم و نتیجه هدایت و نظارت را در قبولی دانش آموزان سال 83-82 (ابتدایی 42/98% راهنمایی 68/92% متوسطه 09/84%) و موفقیت در انواع مسابقات و امتحانات کشوری دیدم.
دیدار از موزه علوم و فنون و نظم و تلاش کارکنان به ویژه آقای محسنی، مدیر موزه، برایم امیدبخش و انرژی زا بود. پیش از این با موزه آموزش و پرورش که در زمان همین مدیریت سازمان تأسیس شده بود، بارها دیدار و از گذشتگانی که پایه های آموزش و پرورش جدید را استوار کرده بودند، یاد خیری کرده بودم، اما این بار، موزه علوم و فنون دریچه دنیای فردای علم و فناوری را بر من گشود؛ دنیایی که دانش آموزان امروز در آن مسلط بر علوم و فنون زمان، به نقش آفرینی خواهند پرداخت و گرد عقب ماندگی قرون را از چهره جامعه ما خواهند زدود.
آموزش و پرورش اصفهان برای رسیدن به فرداهای بهتر و تربیت انسان هایی متقی، کوشا و سازنده که بهتر زیستن و با هم زیستن را فرا گرفته باشند، به بررسی گذشته جامعه پرداخته و ضمن شناسایی چهره های مؤثر گذشته و قدرشناسی از آنها به مطالعه عوامل ایستایی و نیز پویایی جامعه موجود معطوف شده در تکاپوی آن است که راه بهتری برای آموزش و پرورش را بیابد و عمل کند. این ظرفیت و توانایی به دلایل مختلف در آموزش و پرورش اصفهان موجود است و مدیریت کنونی از همه امکانات موجود استفاده می کند تا انواع نیازهای آموزشی، پژوهشی، هنری و رفاهی معلمان را برآورد و آن ها را برای ارتقای سطح آموزش دانش آموزان در مقاطع مختلف آماده کند و برانگیزاند.
عوامل مؤثر در موفقیت آموزش و پرورش
دو عامل اساسی را پیش تر از سایر عوامل در موفقیت های آموزش و پرورش ذکر می کنم: اول وجود معلمین آموزش دیده آگاه، مسئول و متعهد؛ دوم رهبری و مدیریت مشارکت طلب و رعایت روابط انسانی در اداره امور. اصفهان از نظر داشتن معلمان و دبیران دانشمند که عموماً فارغ التحصیل دانشسراهای مقدماتی، راهنمایی، عالی و مراکز تربیت هستند، مشهور و معروف بوده است. موزه آموزش و پرورش اصفهان معرف چهره های ماندگار این استان و اعضای انجمن های علمی معلمان نشان از مداومت آئین فرزانگی در قلب سرزمین ایران است.
مدیریت آموزش و پرورش اکنون با هنرمندی توانسته است نیروهای مؤثر را بشناسد، برگزیند و به کار گمارد و دائماً آن ها را نوسازی و تقویت کند و آن ها عاشقانه و آگاهانه در جهت هدف های سازمان تلاش کنند.
فیزیک و نقش مدیر دانش آموخته فیزیک
فیزیک، علم مطالعه جهان قانونمند است. فیزیک کل نگر است و زمان و مکان، آن را محدود نمی کند. فیزیک مشخص کرده که همه چیز از جزء و کل در حرکت و دگرگونی، بر طبق قوانین مشخص و منظم است. فیزیک در میان تنوع پدیده ها به مطالعه رابطه میان آن ها می اندیشد و به دنبال یافتن وحدت نیروها در میان انبوه واکنش ها است.
اما فیزیکدان از میدان و نبرد آگاه است و می داند برای آن که کاری زیاد و تندتر انجام شود، باید نیروها را هم جهت کرد و در راستای رسیدن به هدف به کار گرفت. او از بازده و راندمان باخبر است و می داند که برای افزایش بازده باید موانع را برطرف کرد، فناوری های نو را به کار گرفت، راه های اتلاف انرژی را کاهش داد، از بازیافت هم استفاده کرد و همواره به دنبال یافتن روش های نو بود.
فیزیکدان می داند که امور جهان بر نظم استوار و جهان مقصد است و نباید به دست انسان نابود و آلوده شود و می داند ارزش هیچ چیزی به پایه ارزش انسان های شرافتمند، سازنده و نیکوکار نمی رسد و چنین انسان هایی را باید در خانواده ها و مدارس تربیت کرد.
دانش آموخته فیزیک می داند که برای رسیدن به هدف های آموزش و پرورش لازم است شرایطی به وجود آورد که فرد انسانی داناتر و تواناتر باشد، افراد در جهت رسیدن به هدف هم راستا و هماهنگ باشند، نیازهایشان به درستی برطرف شود. همچنان که اگر به خودرو سوخت مناسب و کافی برسد و موتور آن قدرتمند و راه بی خطر و صاف، سرنشینان به سلامت به مقصد خواهند رسید.
در ابتدا بهتـــر است بدانیـــم که مسئولیت چیست؟
واژه مسئولیت از لحاظ لغوی به معنی توانایی پاسخ دادن، و در عرف عام به مفهوم تصمیم گیریهای مناسب و موثر است. منظور از تصمیم گیری مناسب، آن است که کودک در چارچوب هنجارهای اجتماعی و انتطاراتی که معمولا از او می رود، دست به انتخابی بزند که سبب ایجاد روابط انسانی مثبت، افزایش ایمنی، موفقیت و آسایش خاطر وی شود. مسئولیت ارثی نیست و باید از طریق تجربه آموخته شود. آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، نیازمند جوّی خاص در خانه و مدرسه است. چنین جوی در مورد تصمیم گیری ها و پیامدهای آنها، اطلاعاتی به کودکان می دهد و منابعی را برایشان فراهم می کند تا بتوانند تصمیمات صحیحی بگیرند و در بزرگسالی، بتوانند مسئولیت هر آنچه را که در زندگی اش رخ می دهد، بر عهده گیرد. کودک از نخستین روز زندگی تا بزرگسالی باید قابلیت مسئولیت خویش را افزایش دهد، او از طریق کنش های متقابل با والدین، معلمان و همسالانش به اهمیت مسئول بودن پی می برد. این کنش های متقابل، شامل انتظاراتی است که از کودک می توان داشت و این که او باید یاد بگیرد روز به روز به نحوی مناسبتر و موثر تر به آنها پاسخ دهد.
حس مسئولیت هنگامی در کودک به وجود می آید که به او مسئولیت داده شود، زمانی که کودک بزرگ می شود بر تعداد موقعیت هایی که او قبول مسئولیت خواهد کرد، افزوده خواهد شد. چیزهایی که او مسئولیتشان را بر عهده می گیرد، تغییر خواهند کرد، و پاسخ هایش ظریفتر از پیش خواهد شد. به عنوان مثال: غیر عادی نیست که پاسخ یا واکنش کودک دو، سه سال نسبت به مردم، گریه کردن، خود را کنار کشیدن و یا پنهان شدن پشت سر مادر باشد. در حالی که چنین واکنشی برای فردی پانزده ساله کاملاً نامناسب است ! اگر کودکی در معرض تجربیاتی وسیع قرار گیرد و بیاموزد که به تجربیات متعددی دست زند، شمار پاسخ های مناسب و موثرش افزایش می یابد.
انسان از اشتباهات خویش بسیاری چیزها می آموزد، اما چنانچه کودکی نتواند یاد بگیرد که چرا کارش اشتباه بوده است، یا به جای آن چه کاری می توانست انجام دهد، هرگز نمی تواند پیشرفت کند؟ شاید همه ما با افرادی روبرو می شویم که اشتباهی را بارها تکرار می کنند، زیرا راه های بهتری را نمی شناسند. در ضمن باید بدانیم که مسئول بودن به معنی پیروی کورکورانه از سایرین نیست. اگر تمام تصمیمات مهم کارهایی را که کودک باید انجام دهد، سایرین بر عهده گیرند، او صرفا عامل اجرای ارائه بزرگسالان محسوب می شود. مسئول بودن، بدین معنی است که فرد، شخصا به انتخابهایی دست زند و تصمیماتی بگیرد که نتایج مثبتی را در پی داشته باشند. اگر کودکان برای تصمیم گیری های مهم، فرصتی در اختیار نداشته باشند، نمی توانند مسئولانه عمل کنند.
قابلیت کودکان برای تصمیمی گیری های موثر از زمانی به زمان دیگر، از کودکی به کودک دیگر متغییر است، و در برخی از موارد بهتر است که آنان به لحاظ کمی سن، ناپختگی و نداشتن تجربه، تصمیم نگیرند. پس برای آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، باید هر چه زودتر، و تا حد امکان هر چه بیشتر، فرصت های تصمیم گیری در اختیار آنان قرار گیرد. البته باید توجه داشته باشیم که به سبب رابطه ای که بین تصمیم گیری و مسئولیت وجود دارد، شک نیست که مردّد و بی تصمیم بودن، یک راه بی مسئولیت بودن است. زیرا هنگامی که لازم است انتخابی صورت گیرد و شخص در این کار تردید می کند، تردید او سایرین را ناگزیر می سازد که مسئولیت انتخاب کردن را بر عهده گیرند. زمانی که کودکان مردد هستند، اغلب با مهارت، والدین خویش را وادار می سازند که برای ایشان تصمیم بگیرند. این امر در کودکان خردسال که هنوز فاقد اطلاعات و تجربه لازم هستند، نه غیر عادی است و نه ناشایست. آنان می ترسند که مبادا تصمیم نادرستی بگیرند و پیامدهای آن دامنگیرشان شود. وجود الگوی بی تصمیمی مبیّن آن است که کودک در حال تکامل حسّ مسئولیت خویش نیست.
گاهی کودکان در خانه حوصله شان سر می رود و ظاهرا نمی توانند برای سرگرم کردن خویش کاری پیدا کنند. از این رو نزد والدین می آیند و می پرسند: من چه کار کنم ؟ این دسته از کودکان ممکن است نسبت به پیشنهادات ارائه شده، واکنش هایی منفی نشان دهند مثلا بگویند: این که سرگرمی نیست. یا ممکن است مدتی خود را با آن پیشنهاد مشغول کنند، ولی دوباره حوصله شان سر می رود، برمی گردند و سرگرمی تازه ای می خواهند. در این گونه موارد بیشتر والدین پس از مدتی از کوره در می روند و عصبانی می شوند. کودکی که به چنین الگویی رسیده است، با وجود آن که ممکن است دقیقا بداند که در خانه چه چیزهایی برای سرگرم کردنش وجود دارد، باز هم تمایل دارد که سایرین برایش تصمیم بگیرند!
برای آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، هیچ گاه چندان زود نیست. حتی در دوران شیرخوارگی، والدین می توانند محدودیت هایی را تلویحا به کودکان بفهمانند و آنان را به تصمیم گیری ترغیب نمایند به عنوان مثال زمانی که والدین، جغجغه ای را که به نظرشان می رسد کودک می خواهد در اختیارش می گذارند، یا به خواسته هایش پاسخ می دهند، به تدریج به او کمک می کنند که تصمیم گیری کند. در اوایل زندگی کودک، معمولا قبول مسئولیت، با بازی توام است بازی کردن، عامل مهمی در ایجاد احساس مسئولیت در کودک است.
تعاریف زیر در مورد کار و بازی می تواند به والدین کمک کند تا برخی بلاتکلیفی هایی را که ممکن است هم آنان و هم کودکان با آن روبه رو شوند، پیش بینی کنند:
بــــازی
به فعالیت هایی اطلاق می شود که کودکان به سبب نوع احساس خود، انجام می دهند. بازی را می توان پاسخی به آرزوها، تمایلات و خواسته ها دانست.
کـــــار :
شامل فعالیتهایی است که کودکان علیرغم نوع احساس خود انجام میدهند. این فعالیتها مستلزم آن هستند که کودکان برای انجام تعهداتی که نسبت به دیگران دارند، از لذت شخصی چشم بپوشند، و از آنچه که دوست دارند در آن موقع انجام دهند، منصرف شوند.
والدین، ناگزیرند که در طول رشد کودکان، تعادل بین کار و بازی آنان برقرار نمایند. با وجود آنکه بازی می تواند فرآیندها و مهارتهایی را به کودکان بیاموزد، آنان باید به انجام تکالیفی غیر از بازی نیز ملزم شوند. اگر فعالیتهای کودکان با مهربانی، گرمی و شوخی بزرگترها توام شود، کارها برای آنان به صورت سرگرمی و تفریح در می آید. مثلا زمانی که به کودک گفته می شود حالا که مامان دستش بند است، این چند تا اسباب بازی را جمع کن، کودک احساس می کند که بدون کمک او کارها تمام نمی شود و یا وقتی پدر، ظرف زباله را بیرون می برد و کودک همراه پدر چند تکه دور ریختنی را با او بیرون میبرد، حس میکند که کار بزرگسالان را انجام داده است و یا هنگامیکه مادر، در حال جاروکردن، به کودک نوپایش اجازه می دهد که دکمه خاموش و روشن جارو را فشار دهد، اغلب قلب کودک از هیجان به تپش می افتد. پس غالبا دیده می شود که کار می تواند به صورت بازی در آید، و برعکس.
اما بطور کلی، جمع کردن اسباب بازی ها فشردن دکمه های جاروبرقی، کمک به پدر در بردن زباله ها و غیره، پس از مدتی از شکل سرگرمی و بازی خارج می شوند و به صورت کار در می آیند. بنابراین، حالت تفریحی خود را از دست می دهند و مهارت مهم والدین در آن است که بدانند گذر از بازی به کار را به نحوی ترتیب دهند که کودکان به راحتی حس مسئولیت داشتن نسبت به خود، خویشان و اطرافیان را تکامل بخشند. کودکان در مورد کار و بازی از نگرش های بزرگسالانی که الگویشان هستند، تقلید می کنند. اگر کار در نظر والدین امری دشوار باشد و به آن تن در ندهند، کودکان نیز چنین می کنند.
ما باید بدانیم که تمام کودکان آرزو دارند که شبیه والدین خود باشند. هر گاه کودک دریابد که پدر ، مادر و یا هر دو آنان از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند، معمولا او نیز نگرشی مشابه پیدا می کند، اگر پدر هیچ وقت ظرف ها را نمی شوید ممکن است پسر احساس کند که شستن ظرف ها کاری غیر مردانه است و او نیز مانند پدر رفتار می کند و یا اگر پدر یا سایر بزرگسالان خانواده عادت به دشنام و ناسزاگویی داشته باشند، کودک خردسال خانواده نیز همان کلمات را تکرار می کند و اگر مادر، هنگام نظافت خانه عصبانی می شود، کودک خردسال او نیز، احساس منفی مادر را با انجام این گونه وظایف، مرتبط می کند. ولی چنانچه والدین، با خوش خلقی، شکیبایی و احساس مسئولیت به وظایف خویش رو کنند، جوی را ایجاد می نمایند که کوشش های کودک در آموختن انجام وظیفه، با احساسات مثبت نسبت به آن، توام شود.
لازمه ترتیب دادن مرحله گذر از بازی به کار، روشن بودن معیارها و انتظارات است. کودک در ابتدا به عنوان سرگرمی، اسباب بازی هایش را جمع می کند ، سپس برای کمک به مادر ، آنها را مرتب می کند، کمی بعد به این علت که بزرگترها در آن موقع گرفتارند، این کار را انجام می دهد و سرانجام، چون خود را مسئول جمع کردن اسباب بازی هایش می داند دست به کار می شود. برای کودک، هر یک از این مراحل گذر، تا حدی متضمن فشار روانی و سردرگمی است. لیکن اگر بزرگتر ها در طول این تغییرات، بردباری خویش را از دست ندهند و پیوسته از او بخواهند که هر کاری را به نحوی انجام دهد که شایسته پاداش باشد، این مراحل گذر، بدون دردسر طی می شود و کودک با کمترین مقاومت، مسئولیت های خویش را بر عهده می گیرد.
کــــودکان، مسئولیت پذیــــر خواهند شد، اگــــر :
1ـ بدانند که چگونه تصمیم بگیرند و تصمیمات درستشان، به آنان خاطرنشان و با پاداش های مناسب، تقویت شود.
2ـ والدین و معلمان از تصمیم گیری های کودکان آگاه باشند و مطمئن باشند که برای آنان فرصت های لازم برای تصمیم گیری وجود دارد.
3ـ بزرگترها باید جوی را ایجاد کنند که در آن بر مسئولیت فردی تاکید شود و مقصر شمردن دیگران ، بی تصمیمی و عدم مسئولیت پذیری، کاهش یابد.
4ـ والدین و مربیان در مواردی که کودکان قادر به تصمیم گیری هستند، باید از تصمیم گیری به جای آنان پرهیز کنند. تصمیم گیری برای کودکان، باعث تضعیف قدرت مسئولیت پذیری ایشان می شود.
در نتیجــــــــــه
که بر کودکان بتوانند، مخصوصا در دوران کودکی، تصمیماتی بگیرند که بر رفتار والدنیشان اثر بگذارند، برایشان سودمند است. به عنوان مثال، هنگامی که پدری تصمیم می گیرد مدتی با کودک خود بازی کند، می تواند بگوید: بیا برویم به اتاق تو، و بدون سروصدا کمی بازی کنیم. خوب، تو چه بازی ای را دوست داری؟ در اینجا کودک می تواند تصمیم بگیرد و نظر خود را بگوید. کودکان می توانند حتی در سالهای اول زندگی تصمیم بگیرند که مثلا:
ـ در حمام، چه بازی ای کنند.
ـ کدام لباس را بپوشند؟
ـ چه کتابی برایشان خوانده شود؟
کودکان نیاز ندارند که دایم کنترل شوند، اما چنانچه بدانند که والدین به آنان اجازه می دهند که برخی از روابط و کنشهای متقابل خویش را تحت اختیار و کنترل داشته باشند، حس ارزشمندی و با کفایت بودنشان افزایش، و احساس مسئولیتشان تکامل می یابد. تکامل می یابد.
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.